همه شب...


رویای خسته

مشکلاتت رو با مداد بنويس ، پاک کن رو در اختيار خدا بگذار

 

همه شب نالم چون نی که غمی دارم

دل و جان بردی اما نشدی یارم

با ما بودی بی ما رفتی

چون بوی گل به کجا رفتی

تنها ماندم تنها رفتی

چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود

دور از یارم خون می بارم فتادم از پا به ناتوانی

اسیر عشقم چنان که دانی

رهائی از غم نمی توانم

تو چاره ای کن که میتوانی

گر ز دل برآرم آهی آتش از دلم خیزد

چون ستاره از مژگانم اشک آتشین ریزد

چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود

دور از یارم خون می بارم

نه حریفی تا با او غم دل گویم

نه امیدی در خاطر که تو را جوبم

ای شادی جان سرو روان کز بر ما رفتی

از محفل ما چون دل ما سوی کجا رفتی؟

تنها ماندم ، تنها رفتی

چو ن بوی گل به کجا رفتی؟

به کجائی غمگسار من فغان زار من بشنو

بازآ از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو

بازآ بازآ سوی رهی چون روشنی از دیده ما رفتی

با قافله باد صبا رفتی

تنها ماندم ، تنها ماندم.....



نظرات شما عزیزان:

mehrdad
ساعت17:53---11 خرداد 1390
باز هم من اومدم
کلیلک کردم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:,ساعت 15:23 توسط iman| |


Power By: LoxBlog.Com

javahermarket